روایتها
شنیدن صوت یا خواندن روایت تجربه زیسته افراد یکی از موثرترین عوامل در دادن زاویه دید جدید به ماست. بنابراین ما در اینجا، روایت افرادی را که تجربه اقدام به خودکشی داشتهاند به اشتراک میگذاریم، به امید اینکه دیگران را تشویق کنیم که در مواقع نیاز درخواست کمک کنند و یا به دیگران امید دهند.
روایتی از امید
1403/08/07
یه روز موقع عبور از پل عابر، ناگهان ایستادم و به فاصله پل از زمین نگاه کردم و مشغول محاسبه این شدم که چند درصد احتمال مرگ من در صورت افتادنم از روی پل وجود داره.
1402/06/10
روزهای زیادی رو تو شرایط زیر صفر میگذروندم و هر شب به این فکر میکردم که فردا قطعا آخرین روز زندگیمه
1402/06/10
بنا به دلایلی که نه اینجا جاش هست و نه من دوست دارم راجع بهش حرفی بزنم اینجوری شد که من از داشگاه اخراج شدم و همین شروعش بود.
1402/03/26
حتما تا حالا این حس رو داشتی، وقتی که کارت از انگیزه و امید و همه چیز گذشته و انگار بدنت از هر حسی خالی میشه. توی اون لحظه تو فقط خسته ای از همه چیز، انگار چیزی جز اون شب طولانی پیش رو نداری و همه چیز به نظر تموم شده میاد.
1402/03/26
تقریبا از وقتی تونستم اسمم رو بنویسم از خودم پرسیدم چرا من؟! پدرم حتی پول نداشت من یه تفریح با رفیقام برم، چرا من واقعا؟ بحث مالی به کنار، اخلاق تند و تلخ مادرم که دنیاییه برای خودش!
1402/03/26
تمام دوستام رو از دست دادم؛ تنهایی مطلق رو تجربه کردم. محل کارم از یه محیط کاملا دوستانه به صورت ناگهانی به یه محیط صد در صد خشن و پر استرس تبدیل شد و من یه بی تجربهی تمام عیار.
1402/03/26
سلام من 23 سالمه که این تجربه رو روایت می کنم. همچنان تنها بودم. تا اینکه تابستان ۱۴۰۰ یه مشکلی ذهنی و فکری برام به وجود اومد، یه افکار وحشتناک و وسواسی. البته قبلا هم وسواس فکری داشتم اما این بار شدیدتر بود این ادامه پیدا کرد تا اواخر اسفند.
1402/03/26
نمیدونم چطوری شروع کنم! حالا که فکر میکنم میبینم تجربهی من بیشتر مثل یه داستان کمدی میمونه تا یه تجربه تراژدیک. روز جمعه بود، ساعت از یک بامداد گذشته بود، خانوادم خونه نبودن، خیلی وقت بود که به فکر خودکشی بودم،
12