جستجو

امیر امیری

روایت شانزدهم: ارسالی فاطمه؛ مثل زندگی با رنج مزمن

یه روز موقع عبور از پل عابر، ناگهان ایستادم و به فاصله پل از زمین نگاه کردم و مشغول محاسبه این شدم که چند درصد احتمال مرگ من در صورت افتادنم از روی پل وجود داره.

روایت شانزدهم: ارسالی فاطمه؛ مثل زندگی با رنج مزمن بیشتر بخوانید »

روایت چهاردهم: ارسالی؛ زمان، مکان، افراد، سردرگمی و حمله همه جانبه

بنا به دلایلی که نه اینجا جاش هست و نه من دوست دارم راجع بهش حرفی بزنم اینجوری شد که من از داشگاه اخراج شدم و همین شروعش بود.

روایت چهاردهم: ارسالی؛ زمان، مکان، افراد، سردرگمی و حمله همه جانبه بیشتر بخوانید »

روایت سیزدهم: ارسالی دختری از جنس ماه؛ دلایلی برای زنده موندن

حتما تا حالا این حس رو داشتی، وقتی که کارت از انگیزه و امید و همه چیز گذشته و انگار بدنت از هر حسی خالی میشه. توی اون لحظه تو فقط خسته ای از همه چیز، انگار چیزی جز اون شب طولانی پیش رو نداری و همه چیز به نظر تموم شده میاد.

روایت سیزدهم: ارسالی دختری از جنس ماه؛ دلایلی برای زنده موندن بیشتر بخوانید »

روایت دوازهم: ارسالی عارفه؛ چرا من؟!

تقریبا از وقتی تونستم اسمم رو بنویسم از خودم پرسیدم چرا من؟! پدرم حتی پول نداشت من یه تفریح با رفیقام برم، چرا من واقعا؟
بحث مالی به کنار، اخلاق تند و تلخ مادرم که دنیاییه برای خودش!

روایت دوازهم: ارسالی عارفه؛ چرا من؟! بیشتر بخوانید »

روایت یازدهم: ارسالی؛ تنهایی

تمام دوستام رو از دست دادم؛ تنهایی مطلق رو تجربه کردم. محل کارم از یه محیط کاملا دوستانه به صورت ناگهانی به یه محیط صد در صد خشن و پر استرس تبدیل شد و من یه بی تجربه‌ی تمام عیار.

روایت یازدهم: ارسالی؛ تنهایی بیشتر بخوانید »

روایت دهم: ارسالی مهدی؛ تجربه درد

سلام من 23 سالمه که این تجربه رو روایت می کنم. همچنان تنها بودم. تا اینکه تابستان ۱۴۰۰ یه مشکلی ذهنی و فکری برام به وجود اومد، یه افکار وحشتناک و وسواسی. البته قبلا هم وسواس فکری داشتم اما این بار شدیدتر بود این ادامه پیدا کرد تا اواخر اسفند.

روایت دهم: ارسالی مهدی؛ تجربه درد بیشتر بخوانید »

روایت نهم: ارسالی کوثر؛ داستان من!

نمیدونم چطوری شروع کنم!
حالا که فکر می‌کنم می‌بینم تجربه‌ی من بیشتر مثل یه داستان کمدی می‌مونه تا یه تجربه تراژدیک.
روز جمعه بود، ساعت از یک بامداد گذشته بود، خانوادم خونه نبودن، خیلی وقت بود که به فکر خودکشی بودم،

روایت نهم: ارسالی کوثر؛ داستان من! بیشتر بخوانید »

روایت هشتم: ارسالی فاطمه؛ افسردگی

من یه دختر ۱۹ ساله هستم. افسردگی از وقتی ک وارد دبیرستان شدم شروع شد. تو دوره راهنمایی بهترین بودم و خیلی بالا، اما وقتی نمونه دولتی قبول شدم و رفتم دبیرستان همه چیز عوض شد.

روایت هشتم: ارسالی فاطمه؛ افسردگی بیشتر بخوانید »

ورود | ثبت نام
شماره موبایل یا پست الکترونیک خود را وارد کنید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
کد تایید برای شماره موبایل شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد