روایت ششم: ارسالی محمد حسين
واقعا نمیدونم چرا دارم تجربه خودم رو مینویسم…اما شاید یه نفر با خوندن حرفای من بیخیال خودکشی بشه!
واقعا نمیدونم چرا دارم تجربه خودم رو مینویسم…اما شاید یه نفر با خوندن حرفای من بیخیال خودکشی بشه!
توی دبیرستان دوران سختی رو میگذروندم. افسردگی خیلی عمیقی داشتم. همیشه وزنم سنگین بود، برای همین هم خیلی بخاطر جُثهم بهم قُلدری میشد. هیچ دوستی نداشتم. هیچ کسی توی زندگیم نبود که باهاش حرف بزنم.